Web Analytics Made Easy - Statcounter
به نقل از «فرارو»
2024-05-02@07:16:44 GMT

رمز و رازهای نویسندگی هاروکی موراکی

تاریخ انتشار: ۲۱ اردیبهشت ۱۴۰۲ | کد خبر: ۳۷۷۳۰۱۸۳

رمز و رازهای نویسندگی هاروکی موراکی

فرارو- در دهه ۱۹۸۰ میلادی شغل و "حرفه" در امریکا تعبیری برای نیروی کار ماهر بود. کاربرد آن بدین معنا بود که یک مکانیک، لوله کش یا برقکار بودن یک فراخوان قلمداد می‌شد شاید یک رسالت الهی کاری که گویی سرنوشت هر فرد بود.

به گزارش فرارو به نقل از نیشن، زمانی که "داستان نویسی به مثابه شغل" اثر تازه "هاروکی موراکامی" را می‌خوانید به این تمایز فکر می‌کنید: کار به مثابه یک تلاش مقدس و یا صرفا به عنوان یک شغل.

بیشتر بخوانید: اخباری که در وبسایت منتشر نمی‌شوند!

آیا شغل رمان نویسی به کیفیت خاصی نیاز دارد؟ آیا رسالت و دعوتی از جانب خداوند است یا مانند اکثر حرفه‌ها مجموعه‌ای از مهارت‌های آموختنی است؟ وقتی کتاب را می‌خوانید متوجه می‌شوید که عنوان آن قدری ظاهری است. آن کتاب مجموعه همه جانبه مقاله‌هایی را شامل می‌شود که برخی از آن‌ها برای اولین بار در یک نشریه ادبی ژاپنی منتشر شده بودند و برخی دیگر برای این کتاب نوشته شده اند.

"داستان نویسی به مثابه شغل" آن قدر که بازتاب زندگی نامه‌ای توسط یکی از رمان نویسان برجسته است تحقیقی درباره آن حرفه نیست. موراکامی با انتشار چهارده رمان و پنج مجموعه داستان در کارنامه حرفه‌ای بیش از چهار دهه‌ای خود قطعا می‌داند که هر آن چه که داستان از یک هنرمند می‌خواهد را نمی‌توان در مراحلی مانند دستور پخت تهیه کرد.

با این وجود، داستان نویسی به مثابه شغل به دلیل دیگری نیز گریزان است: این اثر نیز همانند سایر داستان‌های موراکامی بیش‌تر به طرح پرسش‌ها علاقمند است تا پاسخ دادن. قهرمان‌های آثار این رمان نویس اغلب افرادی سرگردان هستند که توسط چیزی که هرگز کاملا مورد توجه قرار نمی‌گیرد گاهی یک آسیب روانی یا گاهی یک نیروی ماوراء الطبیعه بی ثبات می‌شوند.

انگیزه موراکامی آن است که این زندگی‌ها را بدون نگرانی زیاد درباره توضیح آن مستند سازد. از این رو داستان نویس به مثابه یک شغل مانند بسیاری از رمان‌های اوست و به ترفندی بستگی دارد که موراکامی به خوبی در آن تمرین داشته و مهارت پیدا کرده است: شبیه وعده‌ای وحیانی که مشخص خواهد شد.

موراکامی یکی از پرکارترین رمان نویسان معاصر است و کتاب‌های او سبک‌ها و مضامین بسیاری را در برگرفته اند. رمان‌های اولیه اش با سبکی پست مدرنیستی داستان‌های پلیسی با گرایش فلسفی بودند مانند "تعقیب گوسفندان وحشی" در سال ۱۹۸۲ و به دنبال آن اثر "رقص رقص رقص" چاپ شده در سال ۱۹۸۸.

رمان "چوب نروژی" او در سال ۱۹۸۷ میلادی داستانی نسبتا ساده و غم انگیز از عشقی جوان بود که او را به یک ستاره در ژاپن تبدیل کرد. به نظر می‌رسد اثر "تاریخچه پرنده کوکی" نشانه بلوغ ادبی موراکامی بود. این رمان به عنوان یک رمان جست و جو آغاز می‌شود (البته جستجویی به ظاهر پوچ: در جستجوی یک گربه گمشده)، اما از نظر احساسی عمیق‌تر می‌شود و دامنه وسیعی دارد.

علیرغم آن که موراکامی در نهایت از داستان‌های مربوط به بازرسان خصوصی می‌گذرد اکثر مجموعه کار‌های او به نوعی شامل رمز و راز است. موراکامی به داستان‌هایی درباره افراد عادی علاقمند است که چیز خارق العاده‌ای را تجربه می‌کنند که قبول دارند هرگز آن را کاملا درک نخواهند کرد. به نظر می‌رسد که این موضوع او را به واقعیتی موازی با واقعیت خود می‌کشاند. کاراکتر او با کمال میل می‌گوید: "در مقطعی از زمان جهانی که من می‌شناختم یا ناپدید شد یا عقب نشینی کرد و دنیای دیگری جای آن را گرفت". او به شوخی می‌گوید که این یک فرض علمی - تخیلی است سپس به کار تبدیل شدن به یک شخصیت در یک رمان ادامه می‌دهد.

او در "داستان نویسی به مثابه شغل" نشان می‌دهد که چگونه فراز و نشیب‌های زندگی خود را درک کرده است. در یکی از مقالات آن کتاب موراکامی داستانی از زمانی که جوان بود و دچار شکست شد را نقل می‌کند. او و همسرش یک کلوپ جاز در غرب توکیو افتتاح کردند و متوجه شدند که قادر به بازپرداخت وام گرفته شده برای آن نبودند. در اینجا سرنوشت دست به کار شد. او می‌گوید: "با به یک دسته اسکناس مچاله شده در خیابان برخورد کردیم. من نمی‌دانم این همزمانی بود یا نوعی نشانه، اما عجیب است که بگویم دقیقا همان مقداری بود که ما نیاز داشتیم".

این داستان ممکن است درست باشد، اما خیلی مهم نیست. این موضوع نوع حکایت یک رمان نویس واقعی را نشان می‌دهد کسی که روایت را در باتلاق زندگی می‌یابد. برانگیختن به سوی داستان تقریبا کلید تمام آثار موراکامی است از رمان‌های اولیه به سبک و سیاق نوآر او گرفته تا شبه عرفان جستجوگری که اوج آن را در تاریخچه پرنده کوکی می‌بینیم که یکی از قوی‌ترین کتاب‌های او محسوب می‌شود.

اتفاقات عجیب و غریبی رخ می‌دهد پس چرا خود را در تلاش برای درک آن به زحمت بیندازید؟ خوانندگان موراکامی می‌دانند که نمی‌توانید دنیا‌های داستانی او را با واقعیت‌های متناوب و شکوفایی‌های فراطبیعی آن به طور منطقی درک کنید. لذت را باید در پذیرش منطق عجیب داستان‌ها و شاید شناختن چیزی از واقعیت مشترک خودمان در آن جستجو نماییم.

اگر چه او سعی می‌کند از این ژانر دوری کند، اما واقعیت آن است که "داستان نویسی به مثابه شغل" توسط برخی خوانندگان به عنوان کتابی در زمینه هنر نویسندگی خوانده می‌شود به ویژه توسط نویسندگانی که آرزو دارند مانند موراکامی باشند.

این یک پیشنهاد مخاطره آمیز است چرا که موراکامی در زمره خاص‌ترین نویسندگان معاصر است. خوانندگان او ممکن است نشانه‌های وی را تشخیص دهند روایت بی نظیر، چرخش‌های داستانی غیر منطقی، برخورد‌های جنسی عجیب و غریب که همگی از طریق مجموعه‌ای از دال‌ها با معنای شخصی غیر قابل بیان مانند ارجاعات فراوان به موسیقی، بیسبال، گربه‌ها و آشپزی متعلق به موراکامی هستند.

با این وجود، دلیل دیگری برای نخواندن "داستان به مثابه شغل" به عنوان یک کتاب وجود دارد: نوشتن داستان‌های تخیلی را نمی‌توان به مراحل تقلیل داد و حتی اگر کسی تصور آن را به عنوان یک دعوت الهی رد کند به قول موراکامی "چیزی وجود دارد چیز دیگری که مورد نیاز است" چیزی نامشخص و غیرممکن که شاید بتوان آن را در یک راهنما پیدا کرد.

شاید به همین دلیل است که موراکامی بیش‌تر به این موضوع علاقه دارد که چرا می‌نویسد و نه این که دیگران چگونه می‌نویسند. در فصل "پس درباره چه چیزی بنویسم"؟ او به ما می‌گوید که چگونه به سبک خاص خود رسیده است: "به گونه‌ای نوشتم که گویی در حال اجرای قطعه‌ای از یک موسیقی هستم. جاز الهام بخش اصلی من بود. همان طور که می‌دانید مهم‌ترین جنبه اجرای جاز ریتم است. شما باید از ابتدا تا انتها یک ریتم ثابت داشته باشید وقتی شکست می‌خورید مردم دیگر گوش نمی‌دهند. مهم‌ترین عنصر بعدی آکورد یا هارمونی است که انواع زیادی از آن وجود دارد. اگرچه همگی از یک پیانو با همان هشتاد و هشت کلید استفاده می‌کنند، اما بسته به این که چه کسی می‌نوازد صدا تا حد شگفت انگیزی متفاوت است. این موضوع در مورد داستان نویسی نیز نکته مهمی را به ما می‌گوید. حتی اگر از همان مواد محدود استفاده کنیم امکانات بی حد و حصر هستند یا تقریبا بی حد و حصر".

موراکامی در مقاله دیگری در آن کتاب توضیح می‌دهد که چگونه این حس "امکان بی حد و حصر" را منتقل می‌کند. او به ما می‌گوید که یک چیز بدون طرح کلی کار می‌کند. آنجایی که می‌نویسد: "نمی دانم چگونه اتفاق می‌افتد یا به پایان می‌رسد اجازه می‌دهد همه چیز مسیر خود را طی کند و در حالی که من پیش می‌روم بداهه پردازی می‌کند. این به مراتب سرگرم کننده‌ترین راه برای نوشتن است".

اندیشیدن به رمان‌های موراکامی به عنوان بداهه پردازی‌های حول یک موضوع امری روشن کننده است.

در اثر "تاریخچه پرنده کوکی" مردی در جستجوی یک گربه گم شده می‌رود با یک دختر جوان مرموز آشنا می‌شود به چاهی خالی فرود می‌آید تا فکر کند یک جعبه خالی به عنوان هدیه دریافت می‌کند او در تلاش است و منطق و خلاصه آسان را به چالش می‌کشد. شاید آن چه که طراحی بزرگ به نظر می‌رسد چیزی بیش از فانتزی نباشد. شاید خوانندگان به تطبیق تمام اجزای رمان نیازی نداشته باشند. در پایان، این پرسش برای خواننده رمان موراکامی مانند خواننده هر کتابی مطرح می‌شود: تمام این‌ها به چه معنا هستند؟ پاسخ دادن به این پرسش غیر ممکن است حتی اگر تلاش برای انجام این کار نقطه اصلی هنر باشد.

موراکامی رویکرد عجیبی دارد. او در کتاب "داستان نویسی به مثابه شغل" گاهی به خرد نزدیک می‌شود آن جایی که می‌نویسد: " جهان ممکن است مکانی پیش پا افتاده به نظر برسد، اما در واقع سرشار از انواع سنگ‌های مرموز و مبهم است". رمان نویسان افرادی هستند که به طور اتفاقی استعداد کشف و پالایش آن ماده خام را دارند. اما سپس از هر چیزی که خوانندگان اش می‌توانند آن را لمس کنند عقب نشینی کرده و به انتزاعات قصار روی می‌آورد و می‌نویسد: "حتی شگفت انگیزتر: این فرآیند تقریبا هیچ هزینه‌ای ندارد. اگر شما دارای یک جفت چشم خوب باشید می‌توانید سنگی که می‌خواهید استخراج کنید را انتخاب نمایید".

سبک موراکامی همواره قدری سرد و بعید بوده است. این موضوع در رمان‌های او به خوبی کار می‌کند، اما وقتی موضوعی که او برای نوشتن در موردش انتخاب می‌کند خودش باشد به کارش نمی‌آید. او نمی‌تواند به صراحت دست یابد و در مورد خود به گونه‌ای می‌نویسد که گویی تنها یک راز حل نشدنی دیگر است.

او زمانی که به ما می‌گوید "موراکامی چگونه موراکامی شد" توضیح می‌دهد که این موضوع صرفا به نحوه گذراندن وقت اش مربوط می‌شود. هدف او هر روز ثابت باقی مانده است: تولید حدود ۱۶۰۰ کلمه. ممکن است برخی بگویند: "این طور نیست که یک هنرمند باید هنرش را دنبال کند. بیش‌تر شبیه کار در یک کارخانه است؛ و من موافقم هنرمندان این گونه کار نمی‌کنند. اما چرا یک رمان نویس باید هنرمند باشد؟ چه کسی آن قانون را وضع کرده است؟ هیچ کس، درست است؟ پس چرا به هر شکلی که برای شما طبیعی است ننویسید"؟

برای موراکامی هنر همیشه مربوط به هنر نیست اگرچه در مورد نظم و انضباط است. این تعهد به بهره وری بخش اساسی از کار رمان نویس است. موراکامی می‌گوید: "در اصل من معتقدم که مردم رمان نمی‌نویسند، چون کسی از آن‌ها این کار را می‌خواهد بلکه آنان می‌نویسند، زیرا تمایل شخصی به نوشتن دارند و این انگیزه درونی قوی است که آنان را به سوی نوشتن سوق می‌دهد و تمام تلاش‌های خود را همان طور که انجام می‌دهند تحمل می‌کنند".

زمانی که به پایان کتاب داستان نویسی به مثابه شغل می‌رسیم متوجه می‌شویم که موراکامی آن قدر‌ها هم علاقه‌ای به بازجویی از آن چه او را به نوشتن سوق داده ندارد و هیچ بینش واقعی‌ای درباره تلاش‌هایی که به عنوان یک هنرمند انجام داده ارائه نمی‌دهد. شاید او متواضع است و شاید می‌خواهد حریم خصوصی اش حفظ شود و یا شاید نمی‌تواند کاملا تصدیق کند که یک رمان فارغ از هر چه که باشد چیزی بیش از جمع آوری واژگان به میزان ۱۶۰۰ کلمه در روز است.

در نتیجه، برخی ممکن است با خوانش "داستان نویسی به مثابه شغل" احساس بسیار احمقانه‌ای داشته باشند. چیزی پوچ در موراکامی وجود دارد که می‌گوید: "من عاشق فعالیت رمان نویسی هستم. به همین دلیل است که واقعا از اینکه می‌توانم با این کار امرار معاش کنم سپاسگزارم و قدردان آن هستم چرا که احساس می‌کنم این نعمتی است که توانستم این گونه زندگی کنم".

این نویسنده به سختی راه‌هایی را که در آن احساس برکت می‌کند و قدردان آن است را مورد بررسی قرار می‌دهد و حتی نوع زندگی خود را نیز آشکار نمی‌سازد. موراکامی چنان سبک و مجموعه‌ای از مشغله‌ها را برجسته کرده که "داستان نویسی به مثابه شغل" تقریبا مانند رمان هایش خوانده می‌شود: یک جو معمولی و خوش نیت به نوعی از واقعیت به چیز دیگری سرگردان می‌شود در اینجا تجارت داستان نویسی و سپس کتاب به پایان می‌رسد.

اگر عاشق موراکامی هستید از این کار لذت خواهید برد و در تلاش خواهید بود تا تمام معنای آن را بفهمید. در غیر این صورت ممکن است بخش عمده وقت خود را با این شک و تردید صرف کنید که شاید در نهایت آن رمان اصلا معنایی نداشته است.

منبع: فرارو

کلیدواژه: قیمت طلا و ارز قیمت موبایل ما می گوید داستان نویس رمان های او عنوان یک داستان ها رمان نویس یک رمان

درخواست حذف خبر:

«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را به‌طور اتوماتیک از وبسایت fararu.com دریافت کرده‌است، لذا منبع این خبر، وبسایت «فرارو» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۷۷۳۰۱۸۳ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتی‌که در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.

با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.

خبر بعدی:

رازهای نقاشی مرگ سقراط

افلاطون در رساله فایدون واپسین لحظات زندگی سقراط فیلسوف بزرگ یونان باستان را چنین روایت می‌کند: پس از خطابه دفاعیه علیه محکمه‌ای که خواستار مجازات مرگ برای او شده بود به شاگردانش می‌گوید: نگران من نباشید، شما فقط جسم من‌را در خاک خواهید گذاشت. سپس در میان اشک و غوغای یاران و حتی اندوه زندانبان جام شوکران را از شاگردش کریتو گرفته و می‌نوشد. مایع زهرآگین به‌سرعت بدنش را سست کرده، چشمانش بی‌حرکت مانده و او مرگ را پذیرا می‌شود، تا درسی برای زندگی دیگران باشد.

به گزارش ایرنا، پرسش‌های سیاسی و فلسفی سقراط شهروندان آتن را به تردید در حقیقت خدایان پانتئون و اصالت ارزش‌ها در اخلاق یونانیان فرامی‌خواند. او بخاطر این پنداشت‌ها به ناباوری نسبت به خدایان و فاسد کردن جوانان متهم شد که مجازاتش مرگ بود؛ مطابق رسم زمانه با نوشیدن جام‌زهر. سقراط بی‌مناقشه حکم قضات را پذیرفت و حتی شاگردانی را که وی را به نوشتن تقاضای عفو و یا فرار از آتن تشویق می‌کردند، به‌شدت سرزنش کرد. صحنه واپسین دم حیات او تا لحظه نوشیدن جام شوکران، بار‌ها توسط هنرمندان مختلف به تصویر کشیده شده که یادمانی‌ترین آن‌ها اثر چشمگیر نقاش نئوکلاسیک فرانسوی ژاک لوئی داوید است باعنوان مرگ سقراط (La Mort de Socrate) که حالا در موزه متروپلیتن نیویورک نگهداری می‌شود.

داوید این نقاشی ۱۳۰ در ۱۹۶ سانتی‌متری را بدون التزام دقیق به روایت افلاطون و برمبنای نگاهی ستایش‌آمیز به سقراط برای پذیرش شجاعانه مرگ خلق کرد تا تصویری حماسی از عزت و کرامت باشد. در مرکز صحنه سقراط با ردای سفید و در هیبتی قهرمانانه روی تخت نشسته با قامتی استوار دست راستش را برای گرفتن جام سرخ شوکران دراز کرده است. او با دست چپ به بالا اشاره می‌کند؛ به آسمان و جهان پس از مرگ. بدین‌سان در آخرین دقایق عمر نیز از موعظه و خطابه باز نمی‌ایستد؛ ترجیح می‌دهد بمیرد، اما از باور‌ها و تعالیم خود دست نکشد. این آخرین درس اوست برای شاگردانی که پیرامون وی در اندوه و اضطراب بسر می‌برند.

افلاطون، شاخص‌ترین آنها، غم‌زده و سر در گریبان، جلوی تخت نشسته و پشت‌به صحنه وقوع تراژدی را انتظار می‌کشد. مرد جوانی که فنجان شوکران را بسوی سقراط گرفته، از شدت تأثر روی برگردانده تا شاهد نوشیدن زهر توسط فیلسوف نباشد. مرد دیگری دست روی زانوی او گذاشته تا شاید وی را از این‌کار منصرف سازد. دیگرانی که تاب دیدن صحنه را ندارند، در عمق دالانی درحال دور شدن هستند. مضمون اصلی صحنه‌پردازی، تمجید از رویکرد فیلسوف به مرگ است و ابراز همبستگی با او که مرگ را نه پایان هستی، بلکه سویه دیگری از زندگی می‌پندارد.

ژاک لوئی داوید نقاش برتر زمانه خویش بود و در آثار تماشایی‌اش روایت‌های تاریخی را با فلسفه روشنگری در می‌آمیخت تا متفکرانه‌ترین نمونه‌های نقاشی آکادمیک را پدید آورد. زبان تصویری او فاخر متناسب با علائق طبقه اشراف فرانسه بود، لیکن برای قاطبه مردم نیز قابل فهم و عمیقاً الهام‌بخش بود. شاگردان وی، بعد‌ها از سبک کلاسیک و روایت‌های سخت و محکم آن فاصله گرفته به سوی امواج پرشور هنر رمانتیک رفتند. آثار او طلایه‌دار تمدن مدرن بودند، آکنده از بشارت‌های اخلاقی و روح انقلابی. در فرانسه او نقاش محبوب سه رژیم پیاپی بود؛ ابتدا در دربار لوئی شانزدهم سپس در عصر انقلاب و نهایتاً در دوره امپراطوری ناپلئون بناپارت. هر سه رژیم از آثار تاثیرگزار وی برای تبلیغ مشروعیت و اقتدار خویش بهره می‌گرفتند، اما در نهایت به اتهام خیانت به زندان انداخته شد.

نقاشی مرگ سقراط دو سال قبل از انقلاب کبیر فرانسه خلق شد و القاگر حس مقاومت در برابر بی‌عدالتی، پیام‌آور روشنگری و فداکاری قهرمانانه بود. داوید در روند انقلاب فعالانه شرکت داشت و تصاویری از نماد‌های شجاعت و ایثار خلق کرد. او سال‌های پایانی عمرش را در بیماری و تبعید گذراند. وساطت‌ها برای بازگشت او به فرانسه به‌ثمر ننشست تا این‌که در ۱۸۲۵ در بروکسل از دنیا رفت. در ۲۰۰‌مین سالگرد انقلاب (۱۹۸۹) دولت فرانسه تلاش کرد بقایای داوید را به کشورش بازگرداند، اما دولت بلژیک با این استدلال که قبر او بنایی تاریخی است، از این‌کار امتناع ورزید.

دیگر خبرها

  • درباره پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی/ تراژدی پست مدرن
  • پل استر، نویسنده شهیر آمریکایی در گذشت
  • رمان اجتماعی معمایی «آفرودیت» در نمایشگاه کتاب عرضه می‌شود
  • راهیابی نوجوان سمنانی به جمع استعدادهای نویسندگی کشور
  • ۳ رمان نوجوان تألیفی پیشنهاد خرید هادی خورشاهیان از نمایشگاه
  • پل آستر درگذشت
  • «عشق به دیکتاتور‌ها کمکی نمی‌کند» روی صحنه رفت/ تئاتر نیازمند حمایت
  • سریال قطب شمال اقتباسی از رمان کنت مونت کریستو یا نسخه ایرانی یک سریال ترکی؟
  • رازهای نقاشی مرگ سقراط
  • اسیر فلسطینی صهیونیست‌ها برنده بوکر عربی ۲۰۲۴ شد